کد مطلب:276284 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198

دلیل عقلی
علّت ها و فلسفه هایی كه برای ضرورت و لزوم وجود پیامبر گفته اند، همان علّت ها برای ضرورت وجود جانشین و وصیّ پیغمبر نیز صادق است كه پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشین پیغمبر در شؤون مختلف زندگی خود مراجعه كنند، همان گونه كه به پیغمبر مراجعه می كردند، پس بر خداوند متعال واجب است كه او را نصب فرماید و بر مردم نیز واجب است آن امام را بشناسند؛ زیرا كه پیروی كردن بدون معرفت و شناخت امكان ندارد.

اگر كسی اشكال كند كه: علّت برانگیختن پیغمبر با این مورد فرق می كند؛ زیرا كه مردم در امور معاش و شؤون زندگی مادّی و جنبه های اخروی و امور مربوط به معاد، به پیغمبر نیازمندند تا از جانب خداوند قانونی برای آنان بیاورد و مطابق آن عمل نمایند و چون پیغمبر آنچه مورد نیاز مردم است را برای آنان آورد و قواعد و احكامی برایشان بیان فرمود و مردم آن ها را شناختند و عمل كردند، دیگر نیاز برطرف می شود و برای بیان و آموزش قواعد و احكام دین وجود علماء و كتاب های مربوطه بسنده است، پس وجود وصیّ و جانشین پیغمبر لازم نیست!

در جواب می گویم: این اشكال به چند جهت نادرست است:



[ صفحه 54]



اوّل: پیغمبرصلی الله علیه وآله قواعد را به طور كلّی بیان فرموده و دستورات دین را به مقدار مورد نیاز عموم در آن زمان تشریح كرده است، و این مطلب برای كسانی كه به احادیث پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله مراجعه كنند واضح است. بنابراین احتیاج مردم با آن مقدار از بیان برطرف نشده، بلكه پاره ای از مسائل حتی بر علما و دانشمندان بزرگ پوشیده می ماند - تا چه رسد به دیگران - پس افراد بشر از وجود امام و پیشوای معصوم ناگزیر هستند تا به او مراجعه كنند و مطالب مورد نیاز خویش را از او بیاموزند.

البته تردیدی نیست كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله تمام احكام و علوم را به وصیّ خود سپرده كه پس از آن حضرت علیه السلام، رهبری مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است، و هر امامی به امام بعد از خودش سپرده تا این كه نوبت به امام زمان ما - عجّل اللَّه فرجه الشریف - رسیده است. باری، امامان علیهم السلام احكام الهی را كه از پیغمبر گرفته اند برای مردم بیان می كنند و آنان را با مبانی و مفاهیم دین مقدس آشنا می سازند.

همچنین تردیدی نیست كه آن بیانگرِ احكام دین اگر معصوم نباشد، مردم به گفته های او اطمینان و اعتماد نخواهند كرد و هدف از برگزیدن او تحقّق نخواهد یافت.

دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبیعی كه دارند و با توجّه به هواها و خواسته های نفسانی شان، در نزاع و كشمكش و اختلاف واقع می شوند، این معنی را با وجدان احساس نموده و با چشم می بینیم، لذا مقتضای لطف خداوند است كه برای از میان رفتن هر گونه نزاع و اختلاف، شخصی را تعیین نماید كه حقایق و واقعیت ها را كاملاً بداند، تا در هر زمان مردم به چنین شخصی رجوع كنند و در نزاع ها و مرافعه ها از او كمك بگیرند، و در نتیجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهی در میان مردم گسترش یابد. و آن شخص كه خداوند او را برای رفع اختلاف و نزاع برگزیده، همان «امام» است كه مردم وظیفه دارند از او پیروی



[ صفحه 55]



كنند و در شؤون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمایند.

اگر اشكال كنید كه امامان ماعلیهم السلام در زمان حضورشان جز بر مبنای قواعد ظاهری حكم نمی كردند، و به عبارت دیگر: آنان روی قواعدی كه علما در زمان غیبتشان حكم می كنند حكم می كردند. پس چگونه ادعا می شود كه مقتضای لطف الهی تعیین و نصب امام است تا بر مبنای حقّ و واقعیت ها حكم كند؟

می گویم: این روش به خاطر مانعی بود كه از ناحیه مردم وجود داشت، چنان كه مانع ظهور امام نیز از طرف مردم است. پس در این صورت هیچ گونه اعتراضی بر آنان وارد نیست و به هیچ وجه نباید خیال كرد كه این امر با لطف الهی متناقض است. دلیل بر این مدعی روایاتی است كه از خود ایشان وارد شده و تصریح می كند كه چنانچه ریاست و خلافت به طور كامل به آنان واگذار می شد و در تصرّفات، دستشان باز می بود، به حكم آل داوود حكم می كردند و احكام واقعی را برای مردم آشكار می ساختند. از جمله روایتی است كه در اصول كافی از ابوعبیده حذّاء آمده است كه حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام فرمود: ای ابوعبیده! هر گاه قائم آل محمدعلیهم السلام بپاخیزد، به حكم داوود و سلیمان علیهما السلام حكم می كند و از بیّنه و شاهد نخواهد پرسید. [1] .

و در همان كتاب [2] در خبر صحیح از ابان منقول است كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام شنیدم كه می فرمود: دنیا تمام نخواهد شد تا این كه مردی از تبار من ظهور نماید كه به حكم آل داوود حكومت كند و از بیّنه و شاهد نپرسد، به هر موجودی حقّش را می دهد.

و نیز در همان كتاب به سندی صحیح از عمّار ساباطی آمده است كه گفت: به حضرت امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: اگر حكومت به دست شما رسد چگونه حكم خواهید كرد؟ فرمود: به حكم الهی و به حكم داوود؛ پس هر گاه بر ما قضیّه ای پیش بیاید كه حكم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القاء خواهد كرد. [3] .



[ صفحه 56]



و نیز به سند خود از جُعَید همدانی از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام روایت كرده است كه گفت: از آن حضرت پرسیدم: روی چه مبنایی حكم می فرمایید؟ فرمود: به حكم آل داوود؛ و اگر كاری بر ما دشوار گردد، روح القدس برایمان خواهد آورد. [4] .

می گویم: در بخش چهارم همین كتاب حرف «ح» مطالبی در این زمینه خواهد آمد؛ ان شاء اللَّه تعالی.

سوم: اگر فرض كنیم تمام علما و دانشمندان به تمام احكام عمل كنند، باز هم وجود ایشان ما را از وجود امام بی نیاز نمی سازد، زیرا كه آنان از سهو و اشتباه معصوم نیستند. پس در هر زمان ناگزیر از وجود شخص معصومی كه از خطا و اشتباه محفوظ باشد هستیم. تا مرجع و پناه مردم بوده، حقایق احكام را برایشان بیان فرماید. و آن شخص معصوم هیچ كس جز امام نیست.

در این جا اگر كسی بگوید: نبودن امام با بودنش در حالی كه از دیدگان مردم پنهان و غایب باشد چه فرق می كند؟ می گویم اوّلاً: نظر به این كه مانع ظهور و آشكار بودن آن حضرت، ناشی از خود مردم است، این مطلب منافاتی با لطف خداوند ندارد. و دلیل نمی شود بر این كه احتیاجی به وجود آن حضرت علیه السلام نیست، بلكه بر مردم واجب است كه موانع ظهور را برطرف سازند تا از نور مقدّسش بهره مند شوند و از انواع علوم و معارفش استفاده كنند.

ثانیاً: غیبت آن حضرت در همه زمان ها و از همه انسان های مؤمن نیست، بلكه برای بسیاری از بزرگان مؤمنین اتفاق افتاده است كه به خدمت حضرتش شرفیاب شده و به محضر مقدّسش راه یافته اند. جریانات آنان در كتاب های علمای بزرگوار ما ضبط است، و بیان آن ها فعلاً از بحث ما خارج است. و حكایات به خاطر این كه به طور متواتر نقل شده برای ما موجب یقین است.

ثالثاً: منافع وجود مبارك آن حضرت منحصر در بیان علوم نیست، بلكه همه آنچه از



[ صفحه 57]



مبدأ و سرچشمه فیض الهی به مخلوقات می رسد، از بركات وجود او می باشد كه در بخش سوم كتاب این موضوع را بیان خواهیم كرد؛ ان شاء اللَّه تعالی.


[1] اصول كافي: 397:2.

[2] اصول كافي: 397:2.

[3] اصول كافي: 248:2.

[4] اصول كافي: 249:2.